دلم گرفته اسمون هم از زمین هم از زمون
دلم شکست
جووووونم اب بازی
دختر کوچولوی من امروز برای اولین بار خودم به تنهایی بردمت حمام هورااااااااااا بدون اینکه کسی بیرون منتظرت باشه با حوله و خیلی هم راحت بود و کلی حال داد به جفتمون اولش که گذاشتمت تو تشت پر از اب ترسیدی و یکم گریه کردی ولی بعد اروم شدی و بازی کردی هی دستت را میزدی به اب و میخندیدی بابا هم که تازه از خواب بیدار شده بود و داشت میرفت مغازه تا صدای اواز خوندن منو شنید که با هات بازی میکنم اومد ما رو دید و تعجب کرد و منم گفتم که دیگه راحت شدم و از این به بعد هر وقت خواستیم میریم حمام و منتظر بابا نمیشیم که بخواد بیرون تو را بگیره از من و بعد هم به درخواست من بابا ازت عکس گرفت و رفت این هم عکسهای اب بازی و حم...
نویسنده :
مامان فریده
18:38
اوا داره ماست میخوره
ببین تو رو خدا چی کار کردی با شلوارت همه ماست ها رو ریختی بعد هم شروع کردی به خوردن کاسه کجا را داری نگاه میکنی شیطون بلای من چه خوشحالی از این که کاسه را گرفتی و کلی کثیف کاری کردی نوش جونت مامانی ...
نویسنده :
مامان فریده
17:21
اولین ها به روایت تصویر
سلام دخترم تو این پست میخوام چند تا از اولین هات را واست عکسش را بزارم که واست یادگاری بمونه این عکس اولین شناسنامه اوا جون این هم عگس 2 تا از سر همی هایی که روزهای اول تنت میکردم اون ابی رنگه را بابا برات از قشم وقتی تو دل من بودی کادو اورد این هم عکس اولین کفشت که پا کردی همه کفشهایی که تو سیسمونی خریدم بزرگ بود و هست مجبور شدم واست یه کفش کوچک تر بخریم که از این خوشم اومد و خریدم این هم عکس اولین گل سر و تل و پاپیون که به موهات میزدم این هم عکس اوا کوچولوی من که وقتی 2 ماهه بودی واسه اولین بار به موهات گل زدم و خیلی ذوق کردیم با بابایی این هم اولین دیدارت با بابا ارش مهربون باز هم از...
نویسنده :
مامان فریده
20:46
اوا برای اولین بار رفت مغازه بابا ارش
سلام دختر عسلی من الان 2 روزه که شبها خیلییییییی قل میخوری توخواب و همش باید بلندت کنیم بزاریمت رو بالشت پریشب انقدر ووول زدی و لگد زدی تو دل بابایی که بیچاره نصف شب رفت تو سالن خوابید .تازه دو روزه 9 صبح بیداری و غر میزنی تا منم بیدار شم منم شیرت میدم و بعد حدود نیم یا 1 ساعت میخوابی .امروز دوستم گلنوش زنگ زد و واسه کاری اومد و زود رفت بعد من واست حریره درست کردم که نخوردی البته بگم دیشب بابا را خسته و کوفته بردم 4 تا کولوپ و واست سی دی عمو پورنگ خریدم ولی چه فایده با اون هم چند تا قاشق بیشتر نخوردی و بعد گریه .میخواستی بغلت کنم و غذا را تو دهنت نگه داشته بودی با سرنگ یکم وسط گریه هات ریختم ته گلوت و بعد خواستم یه دستی به سر و روی خونه ب...
نویسنده :
مامان فریده
20:41
اوا عاشق عمو پورنگ
سلام گلک مامان الهی فدات بشم من تازه قلق غذا دادن بهت اومد دستم هوراااااااااا از اونجایی که تو عاشق تلوزیون دیدن هستی و از همون اوایل با تلوزیون اروم میشدی هر چند که واسه چشمای خوشگلت خوب نیست و من زیاد نمیزارمت جلوی تلوزیون ولی برای بعضی وقتها واقعها به درد میخوره امروز واست پلو عدس با ماهیچه پختم و میکسش کردم ولی عذا گرفتم که چه جوری بهت بدم اخه موقع غذا خوردن خیلیییییییییی جدیدا بد شدیییییییییییی نمیدونم چرااااااااااا ولی برنامه عمو پورنگ به دادم رسید و همه کاسه پلو را خودی ومن از خوشحالی زنگ زدم به بابا که شب بریم واست یه عالمه سی دی بخریم تا موقع غذا دادن بهت واست بزارم و غذا بخوری چون برنامه عموپورنگ را خیلی دوست داری از بین همه برن...
نویسنده :
مامان فریده
18:58
بالاخره رفتیم بیرون
عشقم سلام دیشب یالاخره بعد از حدود 2 هفته رفتیم بیرون 3 روز که تو مریض بودی و من خونه نشین بودم تا خوب بشی بقیه هفته هم بابا چون فروشنده نداشت مجبور بود هر دو تا مغازه را خودش بگردونه و باز و بسته کنه که دیر میومد و خسته بود و تو هم باید 11 میخوابیدی پس بیرون رفتن و گردش تعطیل و یکی دیگه اینکه من شبها یک روز در میون حمامت میکنم تا راحت تر بخوابی و باید صبر کنم تا بابایی بیاد اون هم که دیر میومد هوای سرد و سوز و سرما و ترس ما واسه اینکه مبادا دوباره دختر خوشگلمون سرما بخوره هم یه دلیل دیگه که ما 2 هفته تو خونه بمونیم و در حسرت گردش بسوزیم ولی دیشب بابا زنگ زد گفت حاظر شید اومدم ما هم لباس پوشیدیم و ...
نویسنده :
مامان فریده
14:05
اولین نشونه از وجودت در وجودم
امروز ذاشتم کمدها را مرتب میکردم که چشمم افتاد به پرونده پزشکی دوران بارداری چه دورانی بود دلم خواست عکسهای سونو گرافیهام و در واقع عکسهای اولین روزهای خودت را برات بزارم ببینی که چی بودییییییییییی و چی شدیییییییییییی چی میشییییییییییی این عکس تست بارداری که من 2 تا گرفتم واسه اینکه کامل مطمعن بشم یکی خیلی پر رنگ تر شد ومن خوشحال که تو اومدی تو وجود من اینها هم عکسهای سونو گرافیهامه که اولین سونو را ارک بودم و با بابایی رفتیم سونو شدم و تو یک ماه بود که اومده بودی تو دلم لونه کرده بودی و اینها هم بقیه عکس سونوهای دختری &n...
نویسنده :
مامان فریده
1:10